وقت آن است با نگاهی عقلی تر و کمتر احساسی به اعتراضات شهریور به این سو نگاه کنیم. هگل می گفت وقتی آفتاب غروب می کند، جغد مینروا به پرواز در می آید. مقصود او این است که اندیشیدن همواره یا اغلب با قدری تأخر نسبت به عمل رخ میدهد. روز نماد کار و زندگی عادی افراد و تقلاهای آنان است و شب نماد زمانی برای درنگ و تنهایی. جغد نماد خردمندی بوده و مینروا در رم باستان نماد عقل است(معادل آتنا در یونان باستان).
به راستی حال که روز پر تب و تاب اعتراضات به سردی و شب گراییده، بیش از زمانی که در بطن آن بودیم، توان خردمندی داریم و در پی این، می توان به گفت وگو به عنوان خردمندانه ترین و ضد خشونت ترین شیوه امید داشت.
این که سازمان صداوسیما و سایر رسانه های رسمی و منتسب به حاکمیت بتوانند هرچه بیشتر از تک گویی و تک صدایی یا مونولوگیسم به سمت دیالوگیسم و انعکاس صدای منتقدان پیش برود، کمکی به آماده شدن هر چه بیشتر زمینه برای «دمکراسی گفتگویی» است که بیش از همه در غرب نزد یورگن هابرماس و میخائیل باختین مطرح شده است. در نگاه هابرماس، فرهنگ گفتگویی و امکان تضارب آرا هم ضد خشونت است و هم مقدمه ضروری رسیدن به اجماع عمومی. رسانهی ملی به عنوان عمومیترین رسانه کشور میتواند نقشی بی بدیل در این خصوص ایفاء کند. با فراهم کردن زمینه گفتگو، زهر خشونت از تقابلهای موجود در جامعه گرفته شده و امکان شنیده شدن صدای اقلیتها و منتقدان فراهم میشود.
میخائیل باختین نیر فرهنگ دیالوگیسم را به عنوان رویهای چند صدایی و چند طرفه در برابر مونولوگیسم با ویژگی تک گویانه بودن قرار میدهد. او مصداق مونولوگ را آثار لئو تولوستوی مانند جنگ و صلح میداند و در برابر، آثار فئودور داستایفکسی را مصداق دیالوگ و چندصدایی عنوان میکند. از نظر او یک فضای عمومی واقعی و پویا تنها با دیالوگ ممکن میشود. در این خصوص، باختین کارناوال را به عنوان فضایی عمومی و شاد مثال می زند(کارناوال می تواند مفهومی مثبت و سازنده و حتی عقلانی باشد!).
از این بحثها که بگذریم، باید گفت گفتوگو تنها شیوهای برای رسیدن به حقیقت و حقایقی مانند صلح و اجماع نیست، بلکه نفس گفتوگو و رویه آن فارغ از هر هدفی، ممدوح و مطلوب است و زهر خشونت، حذف و طرد را خواهد گرفت و به توسعهیملی یاری خواهد کرد. وقت شنیدن صدای بی صدا ها و محرومین و مکتومین است. به ویژه محرومین و مکتومینی که امام راحل آنها را سرمایه انقلاب می دانست و بر آنان که مدام به چشم می آیند و صدایشان به راحتی شنیده می شود، ترجیح می داد. او پابرهنگان را ولی نعمت می دانست و بدینسان معنای قوی به واژه مستضعف بخشید و آنها از از موقعیت زبردستی بیرون کشید.
ذات انقلاب اسلامی نیز گفت و گویی بوده است.کافی است مناظره های عمیق اول انقلاب در صداو سیما را به یاد آوریم.
در آخر باید گفت برای شنیدن صدای دهه هشتادی ها و سایر نسل ها لازم نیست فیلسوف باشیم بلکه لازم است نگاهی انسانی داشته و از جایگاه خودبرتزپنداری و بدبینی دست بکشیم. بدبین، نگاهی امنیتی دارد و همه چیز را مه آلود می بیند اما یک مهسا امینی کافی بود تا امنیت او و کشور را بر هم بریزد. از این رو، پایه استوار امنیت کشور ، آزادی است و بدون این، گفت وگو ثمربخش هم چندان شانسی ندارد. در صورت آزادی ، سیستم به طرز خود کنترل امنیت اش را هم تأمین خواهد کرد؛ یک امنیت مردم بنیاد و اجتماعی.
نویسنده: حسن سلگی
به راستی حال که روز پر تب و تاب اعتراضات به سردی و شب گراییده، بیش از زمانی که در بطن آن بودیم، توان خردمندی داریم و در پی این، می توان به گفت وگو به عنوان خردمندانه ترین و ضد خشونت ترین شیوه امید داشت.
این که سازمان صداوسیما و سایر رسانه های رسمی و منتسب به حاکمیت بتوانند هرچه بیشتر از تک گویی و تک صدایی یا مونولوگیسم به سمت دیالوگیسم و انعکاس صدای منتقدان پیش برود، کمکی به آماده شدن هر چه بیشتر زمینه برای «دمکراسی گفتگویی» است که بیش از همه در غرب نزد یورگن هابرماس و میخائیل باختین مطرح شده است. در نگاه هابرماس، فرهنگ گفتگویی و امکان تضارب آرا هم ضد خشونت است و هم مقدمه ضروری رسیدن به اجماع عمومی. رسانهی ملی به عنوان عمومیترین رسانه کشور میتواند نقشی بی بدیل در این خصوص ایفاء کند. با فراهم کردن زمینه گفتگو، زهر خشونت از تقابلهای موجود در جامعه گرفته شده و امکان شنیده شدن صدای اقلیتها و منتقدان فراهم میشود.
میخائیل باختین نیر فرهنگ دیالوگیسم را به عنوان رویهای چند صدایی و چند طرفه در برابر مونولوگیسم با ویژگی تک گویانه بودن قرار میدهد. او مصداق مونولوگ را آثار لئو تولوستوی مانند جنگ و صلح میداند و در برابر، آثار فئودور داستایفکسی را مصداق دیالوگ و چندصدایی عنوان میکند. از نظر او یک فضای عمومی واقعی و پویا تنها با دیالوگ ممکن میشود. در این خصوص، باختین کارناوال را به عنوان فضایی عمومی و شاد مثال می زند(کارناوال می تواند مفهومی مثبت و سازنده و حتی عقلانی باشد!).
از این بحثها که بگذریم، باید گفت گفتوگو تنها شیوهای برای رسیدن به حقیقت و حقایقی مانند صلح و اجماع نیست، بلکه نفس گفتوگو و رویه آن فارغ از هر هدفی، ممدوح و مطلوب است و زهر خشونت، حذف و طرد را خواهد گرفت و به توسعهیملی یاری خواهد کرد. وقت شنیدن صدای بی صدا ها و محرومین و مکتومین است. به ویژه محرومین و مکتومینی که امام راحل آنها را سرمایه انقلاب می دانست و بر آنان که مدام به چشم می آیند و صدایشان به راحتی شنیده می شود، ترجیح می داد. او پابرهنگان را ولی نعمت می دانست و بدینسان معنای قوی به واژه مستضعف بخشید و آنها از از موقعیت زبردستی بیرون کشید.
ذات انقلاب اسلامی نیز گفت و گویی بوده است.کافی است مناظره های عمیق اول انقلاب در صداو سیما را به یاد آوریم.
در آخر باید گفت برای شنیدن صدای دهه هشتادی ها و سایر نسل ها لازم نیست فیلسوف باشیم بلکه لازم است نگاهی انسانی داشته و از جایگاه خودبرتزپنداری و بدبینی دست بکشیم. بدبین، نگاهی امنیتی دارد و همه چیز را مه آلود می بیند اما یک مهسا امینی کافی بود تا امنیت او و کشور را بر هم بریزد. از این رو، پایه استوار امنیت کشور ، آزادی است و بدون این، گفت وگو ثمربخش هم چندان شانسی ندارد. در صورت آزادی ، سیستم به طرز خود کنترل امنیت اش را هم تأمین خواهد کرد؛ یک امنیت مردم بنیاد و اجتماعی.
نویسنده: حسن سلگی